مجاری تأثیر پیشدانستههای مفسر در تفسیر قرآن
چکیده و کلیدواژه فارسی (Persian)
قرآن شناخت، سال دوم، شماره دوم، پاییز و زمستان 1388، صفحه 73 ـ 110
Quran Shinakht, Vol.2. No.2, Fall & Winter 2009-10
مجاری تأثیر پیش دانسته های مفسر در تفسیر قرآن
علی اوسط باقری*
چکیده
مفسر هنگام تفسیر خالی الذهن نیست، بلکه از دانسته هایی برخوردار است. هدف این مقاله بررسی مجاری تأثیر پیش دانسته های مفسر در تفسیر قرآن است. به این منظور با در نظر گرفتن ماهیت عمل مفسر و بررسی تفاسیر قرآن، وجوه روای تأثیرِ پیش دانسته ها در تفسیر شناسایی خواهد شد.
پیش دانسته های مفسر را از جهات مختلف می توان دسته بندی کرد. برخی پیش دانسته ها بدیهی و برخی نظری اند. قسم دوم خود به پیش دانسته های ابزاری، مبنایی و محتوایی تقسیم می شوند. از منظر دیگر برخی پیش دانسته ها با ظواهر آیات هماهنگ اند و برخی ناهماهنگ.
مهم ترین وجوه روای تأثیر پیش دانسته های تفسیر عبارت اند از: ابزار بودن برای تفسیر، در اختیار نهادن مبانی و نیز قواعد تفسیر، قرینه بودن برای فهم آیات، شناساندن فضای نزول و فضای سخن، مسئله سازی و گسترش زاویة دید مفسر و نقش تأییدی و تبیینی برای محتوای آیات.
کلید واژه ها: پیش دانسته های مفسر، پیش دانسته های مبنایی، پیش دانسته های ابزاری، پیش دانسته های محتوایی، مبانی تفسیر، قواعد تفسیر، فضای نزول، فضای سخن.
مقدمه
تفسیر قرآن عملی است روشمند که برای فهم مفاد استعمالی و کشف مراد جدی خدای متعال از آیات قرآن بر اساس قواعد ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره صورت می گیرد. مفسری که به تفسیر قرآن می پردازد بی شک دانسته هایی دارد و بدون داشتن برخی از آنها همچون قواعد زبان عربی تفسیر برایش میسر نیست. مفسران از نظر برخورداری از دانسته های پیشین با یکدیگر متفاوت اند: مفسری با انبوهی از دانسته های فلسفی در صدد تفسیر برمی آید و مفسری با اطلاعاتی در زمینة روان شناسی و غیر آن به تفسیر اقدام می کند. پیش دانسته های مفسران چه نقشی می تواند در تفسیر ایفا کند و وجوه روای تأثیر پیش دانسته ها در تفسیر کدام است؟
در کتاب های کلاسیک علوم قرآن، تنها به بیان علوم مورد نیاز مفسر پرداخته و فقط پیش دانسته های ضروری برای فهم را کانون توجه قرار داده و از دیگر پیش دانسته ها و گونه های تأثیر آنها سخنی نگفته اند. در مقدمة برخی کتاب های تفسیر و در متن برخی دیگر به مناسبت بیان تاریخ تفسیر و بیان روش صحیح تفسیر و آسیب شناسی برخی تفاسیر، به طور ضمنی از تأثیر پیش دانسته های مفسران در پدید آمدن گرایش ها و روش های مختلف تفسیری سخن گفته شده است.
در کتاب های روش شناسی تفسیر به مناسبت، از برخی پیش دانسته های مفسر که
در تفسیر آیات نقش قرینیت دارند سخن گفته شده است. مثلاً معرفت های بدیهی
و شناخت های قطعی آشکار به عنوان یکی از قراین منفصل غیر لفظی که باید در
تفسیر قرآن مورد توجه قرار گیرد، ذکر شده است و در ضمن به دسته بندی دریافت های عقلی پرداخته شده و سپس دریافت هایی که در فهم قرآن نقش قرینیت دارند، بیان
شده است.
در کتاب ها و مقالاتی که در نقد هرمنوتیک فلسفی و نظریة قبض و بسط به
منصة ظهور رسیده نیز برخی گونه های تأثیر پیش دانسته ها در تفسیر کانون توجه قرار گرفته است.
تا آن جا که نگارنده اطلاع دارد، تا حال پژوهشی جامع و فراگیر دربارة مجاری گوناگون نقش آفرینی پیش دانسته ها در تفسیر قرآن صورت نگرفته و میراث گران بهای تفسیری مسلمانان از این منظر بررسی نشده است. از این رو ما در این پژوهش با در نظر گرفتن چیستی تفسیر و هدف آن ـ که نیل به مقاصد خدای متعال از آیات قرآن است ـ نیز با بررسی میراث تفسیری مسلمانان، وجوه روای تأثیر پیش دانسته های مفسران در تفسیر قرآن را بیان خواهیم کرد. توجه به این نکته لازم است که در برخی نظریه های تفسیری از جمله هرمنوتیک فلسفی به مفسر نقشی ایجادی در معنی داده اند که به نظر ما نادرست است. البته ما در این مقاله در صدد نقد و بررسی آن نظریات نیستیم؛ بلکه برآنیم تا بر اساس نظریة تفسیری مفسران مسلمان ـ که هدف تفسیر را دستیابی به مراد خدای متعال می داند و تحمیل معنی از سوی مفسر به متن را از مصادیق بارز تفسیر به رأی می شمارد ـ وجوه روای تأثیر پیش دانسته ها را بررسی کنیم.
اقسام پیش دانسته ها
معلومات پیشین مفسران را از جهات گوناگون می توان دسته بندی کرد. از آنجا که توجه به اقسام پیش دانسته ها ما را در تبیین وجوه مختلف تأثیر پیش دانسته ها در تفسیر یاری خواهد کرد، ابتدا به دسته بندی پیش دانسته ها پرداخته، پس از آن، مجاری تأثیر آنها در تفسیر قرآن را بررسی خواهیم کرد.
الف) پیش دانسته های بدیهی و غیربدیهی
معارف و علومی که انسان ها بدانها دست می یابند، از نظر بدیهی بودن یا بدیهی نبودن متفاوت هستند. برخی از دانش های بشر، بدیهی اند و به تفکر و نظر در آنها نیازی نیست، بلکه تصور موضوع و محمول برای تصدیق کافی است. برای مثال محال بودن اجتماع نقیضین و بزرگ بودن کل از جزء امری بدیهی و روشن است، به گونه ای که اگر کسی آنها را تصور کند، تصدیقشان خواهد کرد. همة انسان ها در روند رشد طبیعی به این علوم دست می یابند و دست یابی به آنها نیاز به آموزش و غیر آن ندارد.
دستة دیگر، دانش هایی هستند که بدیهی نیستند، بلکه با فکر و استدلال حاصل می شوند. این بخش را علوم نظری می نامند که با استفاده از سرمایة دانش های بدیهی به دست می آیند.
علوم نظری نیز از نظر درجة اعتماد و اطمینان متفاوت اند؛ گاه نتایج نظر و فکر انسان در حد گمان است و گاه دانشی نظری به حد اطمینان می رسد و گاه قطعی است. به صورت طبیعی از آنجا که معرفت بخشیِ علوم نظری متفاوت است، کاربرد آنها نیز در تفسیر متفاوت خواهد بود؛ به این معنا که نقش معارف نظریِ قطعی با معارف نظریِ غیر قطعی در فهم آیات یکسان نیست و برای بررسی این امر باید به اصول عقلاییِ فهم مراجعه و ملاحظه کرد عقلا کدام بخش از این معارف را به مثابة قرائن کلام در انتقال مقاصد خود به کار می گیرند که در نتیجه لحاظ آنها در مرحلة فهم متون از جمله فهم قرآن لازم است.
اقسام پیش دانسته های غیر بدیهی
پیش دانسته های غیر بدیهی خود اقسام مختلفی دارند که عبارت اند از:
1. پیش دانسته های مبنایی
مفسر قرآن در مرحلة تفسیر به قواعد و ضوابطی نیاز دارد تا طبق آنها آیات را تفسیر و به مفاد استعمالی و مراد جدی آنها دست یابد. البته چنان که مشخص است، مقصود اصلیِ تفسیر دست یابی به مراد جدی خدای متعال است و فهم مفاد استعمالی به عنوان مقدمة آن ضرورت می یابد. اصل اوّلی این است که مراد جدی و مراد استعمالیِ آیات بر هم منطبق باشند و برای حمل آیه بر معنایی غیر از مراد استعمالی به قرینه نیاز است. برای نمونه، ظاهر آیة «وَ جَاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا»(فجر:22)آمدن خود خدای متعال است، ولی با ملاحظة وجود دلیل قطعی بر جسم نبودن خداوند (از آنجا که نسبت دادنِ مجیء به خداوند مستلزم جسمانی و مادی دانستن خداست) آیه را از ظاهرش منصرف کرده، به حاکمیت امر الهی، جریان یافتن حکم خداوند، آشکار شدن آیات الهی و مانند آنها معنی می کنیم.
این قواعد و ضوابط از یک سلسه هست ها و نیست ها در مورد متن قرآن، پدیدآورندة آن، فهم و مفسر سرچشمه می گیرد که آنها را مبانی تفسیر می نامند. بنابراین مبانی تفسیر قرآن «اصول غیر هنجاریِ مطرح درباب متن قرآن، پدیدآورندة آن، تفسیرکنندة آیات و ماهیت و ویژگی های فهم و تفسیر قرآن است که به طور مستقیم یا با واسطه در نحوة تفسیر آیات مؤثر می باشد. تأثیرِ با واسطة مبانی در تفسیر به این معنی است که مبنایی مطرح می شود و بر اساس آن قاعده ای شکل می گیرد وآن قاعده در تفسیر کاربرد می یابد».
2. پیش دانسته های ابزاری
برخی دانسته های پیشین مفسر از سنخ ابزار برای تفسیر است و به سان وسایل کار، مفسر را در عمل تفسیری کمک می کند و بدون استفاده از آنها تفسیر صحیح آیات و استخراج معانی قرآن میسر نیست. اصول و قواعد زبان عربی برای شناخت ساختارهایِ إفرادی و ترکیبی و معنای آنها، اصول و ضوابط بلاغی برای استخراج نکات تفسیری از کاربرد اسلوب های کلامی، از جملة پیش دانسته های ابزاری اند.
از این رو مفسر باید بر علم لغت مسلط باشد تا بتواند معنای مواد الفاظ را به دست آورد، بر علم صرف تسلط کافی داشته باشد تا معانی هیئات إفرادی را بداند، نحو بداند تا اعراب و بنای هیئات ترکیبی و به تبع آن معنای آنها را بشناسد. از سوی دیگر مقصد اصلی مفسر به دست آوردن مراد جدی خدای متعال از آیات است و برای آن باید اصول و ضوابطی را که عقلا برای به دست آوردن مقاصد خویش به کار می گیرند، بداند.
3. پیش دانسته های محتوایی
بخشی از پیش دانسته های غیر بدیهی از نظر محتوا با آیات قرآن همسو هستند. یعنی در آیات قرآن دربارة موضوعاتی سخن گفته شده که در حوزة مباحث برخی از دانش های بشری قرار می گیرد. برای مثال در آیات قرآن از برخی پدیده های آسمانی، زمینی و جوی سخن گفته شده است. آفرینش آسمان ها و زمین، ایجاد باد و باران، کوه ها و نقش آنها در آرامش زمین و مراحل آفرینش جسم انسان، نمونه هایی از پدیده های طبیعی است که قرآن دربارة آنها سخن گفته است. از سوی دیگر کسی که به تفسیر قرآن می پردازد، ممکن است معلوماتی دربارة این پدیده ها داشته باشد یا در برخی از آیات به مطالب عقلی که از نظر محتوا با مباحث فلسفی ارتباط دارد، سخن گفته شده است. مثلاً در آیات از توحید و ادلة آن سخن به میان می آید و در فلسفة اسلامی نیز ادلة آن بررسی می شود. نیز در برخی آیات قرآن به حوادثی تاریخی اشاره شده است و از سوی دیگر انسان از طریق کتاب های تاریخی اطلاعاتی دربارة آنها دارد؛ این دانسته های پیشین نیز از حیث محتوا با آیات تاریخی قرآن همسو است و از پیش دانسته های محتوایی به شمار می آید.
امروز بشر در علوم انسانی از جمله روان شناسی، جامعه شناسی به پیشرفت هایی دست یافته و اطلاعاتی به دست آورده است. از سوی دیگر در قرآن شریف نیز دربارة انسان و جوانب مربوط به روح و روانش سخن گفته شده و نیز از سنن خدای متعال در تدبیر امور جوامع سخن به میان آمده است. تمام این دانش های انسانی که از نظر محتوا با برخی آیات قرآن همسو است، پیش دانسته محتوایی است، هرچند کلیت و نوع تأثیری که در تفسیر دارد و قطعی یا احتمالی بودن تأثیر آنها و شرایط آن نیازمند بررسی است.
ب) پیش دانسته های هماهنگ و پیش دانسته های ناهماهنگ با قرآن
پیش دانسته های محتوایی را از نظر هماهنگی و ناهماهنگی با ظاهر قرآن هم می توان ملاحظه کرد. برخی از دانسته های بشری در حیطه های مختلفی که قرآن بدانها پرداخته، با ظاهر آیات قرآن سازگار است؛ ولی برخی از نظریات مطرح شده در علوم از جمله علوم تجربی دست کم در نظر اولیه با ظاهر آیات سازگاری ندارد. برای مثال می توان از آیات مربوط به آفرینش انسان با نظریة تکاملی داروین یاد کرد. در اینجاست که بحث تعارض علم و قرآن رخ می نماید. به طور قطع علم حقیقی ـ یعنی قوانین نفس الامری ـ با آموزه های قرآن ناسازگار نیست؛ چراکه خداوند آفرینندة جهان هستی و بر تمام قوانین آن آگاه است و قوانینی که علوم در پی کشف آنها هستند، در واقع سنت هایی است که خداوند بر اساس آنها امور عالم را تدبیر می کند؛ چراکه خداوند رب تکوین است همانگونه که ربوبیت تشریعی نیز از آن خدای متعال است؛ از این رو معنی ندارد قوانین در عالم ثبوت با آیات قرآن ناسازگار باشد. آری آنچه انسان به عنوان قوانین هستی کشف می کند، ممکن است با ظاهر برخی آیات قرآن هماهنگ نباشد.
این نکته شایان ذکر است که در علوم تجربی به دلیل معضلة استقرا به ندرت قانون قطعی می توان یافت و قوانین تجربی همواره در معرض ابطال اند. به هر حال یافته های علوم، اعم از علوم تجربیِ انسانی و علوم تجربیِ طبیعی، از نظر قطعیت و عدم قطعیت نیز با یکدیگر متفاوت هستند که نقش و تأثیر این دو را در تفسیر نمی توان یکسان انگاشت. برای نمونه براهین قطعی و متفق علیه عقلی با براهینی که نزد برخی قطعی است، متفاوت اند و در تفسیر آیات حساب آنها از هم جداست.
پس از بیان اقسام پیش دانسته ها، به بررسی مجاری تأثیر آنها در تفسیر قرآن می پردازیم. در این بررسی، پیش دانسته هایی که به کارگیری آنها در تفسیر ضروری است، از پیش دانسته هایی که از دخالت آنها در تفسیر باید اجتناب کرد و نیز نوع تأثیر هر یک از پیش دانسته ها مشخص خواهد شد و بدین سان قلمرو تأثیر یافته های فلسفی، دریافت های شهودی و یافته های تجربی در تفسیر آشکار می شود.
تأثیرهای موجه پیش دانسته ها در تفسیر
در اصلِ تأثیر پیش دانسته ها اعم از بدیهی و غیر بدیهی در تفسیر آیات بحثی نیست و با نگاهی به تفاسیر موجود تردیدی در این باقی نمی ماند که بخشی از اختلافات تفسیری برخاسته از پیش دانسته های مختلف مفسران و برخورداری از علوم تخصصی یا غیر تخصصی گوناگون آنان است. در این بخش برآنیم تا موارد موجه این اثرگذاری را شناسایی و بیان کنیم.
1. ابزار تفسیر آیات
چنانکه پیش تر بیان شد، برخی از پیش دانسته ها ابزار فهم آیات اند و بدون آنها دست یافتن به معانی آیات میسر نیست. شناخت معنای مواد الفاظ، شناخت هیئات إفرادی و معنای آنها، شناخت هیئت های ترکیبی و معنای آنها، از جملة این پیش دانسته ها هستند. ضوابط فهم متون ـ که در دانش اصول فقه و روش شناسی تفسیر بیان می شود ـ نیز از این دسته اند.
با آنکه هدف مفسر دست یافتن به مراد جدی خدای متعال از آیات است، برای نیل به آن چاره ای جز شناخت مدلول تصوری ژو مراد استعمالیِ آیات وجود ندارد؛ یعنی مفسر باید معنای واژه ها را بداند و هیئات افرادی و ترکیبی را بشناسد تا از این طریق به مفاد استعمالی آیات دست یابد.
دانشمندان علوم قرآن به پیشنیاز بودن این دانسته ها توجه داشته اند. مثلاً زرکشی پس از تعریف تفسیر به دانشی که با آن، کتاب خدا فهمیده می شود، علم لغت و نحو و صرف و بیان و اصول فقه را از علومی برمی شمارد که تفسیر به کمک آنها انجام می شود. وی همچنین نوع نوزدهمِ البرهان را به شناخت تصریف کلمات قرآن اختصاص می دهد و آن را از جملة دانش هایی می شمارد که مفسر بدان نیازمند است.
سیوطی نیز انواع مختلفی را به بیان شناخت هایی که وسیلة فهم قرآن هستند اختصاص داده است. وی در نوع سی و ششمِ الانقان به بیان ضرورت شناخت واژه های دیریاب قرآن پرداخته و لزوم شناخت دانش لغت را برای مفسر متذکر شده است. در نوع چهلم نیز معنای اداواتی را که دانستن معنای آنها برای مفسر نیاز است، بیان کرده و در نوع چهل و دوم قواعد مهمی را که مفسر باید آنها را بداند بیان کرده است. سیوطی پانزده دانش را به عنوان دانش هایی که شناخت آنها برای تفسیر ضروری است برشمرده که برخی از آنها بیانگر ابزار لازم برای تفسیر هستند.
پیش دانسته های ابزاری برای تفسیر ضروری است و بدون بهره گیری از آنها استخراج گوهرهای قرآن ممکن نیست یا به درستی انجام نخواهد شد.
2. در اختیار نهادن مبانی تفسیر
پیش تر بیان کردیم که مفسر پیش از آن که به تفسیر قرآن دست یابد، باید به برخی از پرسش هایی که اصل تفسیر یا کیفت آن متأثر از پاسخ به آنهاست، پاسخ گوید و موضعش را در قبال آنها معین کند. پاسخ های مفسر به این پرسش ها مبانی تفسیری وی را شکل می دهند. دانسته ها و علوم پیشینی که مربوط به مبانی تفسیر است، منطقاً بر تفسیر و قواعد تفسیر مقدم است.
مبانی تفسیر را می توان به گونه های مختلف دسته بندی کرد. از جمله اینکه با در نظرگرفتن عناصر دخیل در تفسیر می توان آنها را به مبانی مربوط به مؤلف، مبانی مربوط به متن، مبانی مربوط به مفسر و مبانی مربوط به فهم تقسیم کرد.
مبانی تفسیر در حقیقت اصول موضوعه ای هستند که هر یک در موضع خود به اثبات رسیده اند. مبانی تفسیر در علوم مختلفی بررسی می شود.
بسیاری از مباحث دانش علوم قرآن ناظر به مبانی تفسیر است. معمولاً مبانیِ قریبِ تفسیر که تأثیر مستقیمی در تفسیر قرآن دارد، در علوم قرآن بررسی می شود. برای نمونه در علوم قرآن وحیانی بودن محتوا و الفاظ قرآن به اثبات می رسد؛ چنان که شناخت های خاصی دربارة قرآن که در چگونگی تفسیر آن مؤثر است، مانند اعجاز ادبی قرآن و بحث از تحریف ناپذیری قرآن که اصالت متن موجود را به اثبات می رساند، در علوم قرآن صورت می گیرد.
از دانش هایی که برخی مبانی مهم تفسیر در آن بررسی می شود، علم کلام است. مبحث نبوت از پردامنه ترین مباحث کلامی است که در آن، اصل امکان وحی و ضرورت آن به اثبات می رسد و از معجزه به عنوان یکی از راه های اصلی اثبات نبوت پیامبران الهی سخن گفته و جوانب مختلف آن بررسی می شود. در بحث نبوت خاصه نیز قرآن معجزة پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شمرده و وجوه اعجاز آن طرح می شود. پیش تر در کتاب های علوم قرآن کمتر به بحث اعجاز، به ویژه از جنبة کلامی آن، پرداخته می شد و حتی برخی مفسران متکلم بحث های مرتبط به آن را به طور کلی در کلام ذکر می کردند و در بحث های علوم قرآن به آن ارجاع می دادند. برای نمونه مرحوم شیخ طوسی در مقدمة تفسیر تبیان در صدد بیان مطالبی برآمده که «شناخت آنها پیش از آغاز در تفسیر قرآن ضروری است» و بحث اعجاز قرآن را به دانش کلام متعلق دانسته و به شرحی که بر کتاب الجمل سید مرتضی نگاشته ارجاع داده است.
به هر حال بخشی از پیش دانسته های مفسر مربوط به مبانی تفسیری است و به هر مقدار که آگاهی از آنها بیشتر باشد، تفسیر مبتنی بر اصول شناخته شده و آگاهانه ای خواهد بود که به اتقان بیشتر یافته های تفسیری خواهد انجامید؛ چنان که اختلاف در این مبانی موجب اختلاف در تفسیر آیات خواهد شد. برای مثال اگر کسی مبنایش در تفسیر این باشد که اخبار آحاد در تفسیر معتبر هستند، در عمل تفسیری اخبار آحاد را در تفسیر به عنوان قرائن دخالت می دهد، ولی مفسری که به این امر معتقد نیست، تنها روایات متواتر یا موثوق الصدور را در تفسیر قرینه قرار می دهد.
اگر کسی معتقد باشد در چینش آیات ترتیب نزول مراعات شده و در مواردی هم که این ترتیب مراعات نشده به دستور مستقیم پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بوده و خلاصه صحابه نقشی در این چنیش نداشته اند، راه برای استناد به قرینة سیاق برای وی فراهم تر خواهد بود تا کسی که صحابه را در پدید آمدن ترتیب فعلی دخیل بداند؛ چنان که اگر کسی به تحریف نشدن قرآن معتقد باشد، استناد به سیاق برای وی آسان تر خواهد بود تا کسی که برآن باشد که مثلاً از قرآن شریف بخش هایی کاسته شده است که به صورت طبیعی در جایی که احتمال بدهد بین آیات آیه ای کاسته شده یا از آیه کلمات یا عباراتی کاسته شده است که احتمال تأثیر آن در آیات قبل و بعد وجود داشته باشد، استناد به قرینة سیاق برای وی مشکل خواهد بود.
از این رو لازم است مفسر دانسته هایی پیشینی را که مبانی تفسیری او را شکل می دهند، به درستی بررسی کند تا تفسیرش بر مبانی درست و متقن بنا شود.
3. در اختیار نهادن اصول و قواعد تفسیر
انسان ها در فهم سخنان خود اصول و ضوابطی را به کار می گیرند و در صورت بی توجهی به آنها در فهم سخنان یکدیگر نکوهش می شوند. چنان که پیش تر گفتیم، در مرحلة فهم مفاد استعمالیِ مفسر باید بر قواعد ادبیات عرب و علومی چون لغت، صرف و نحو مسلط باشد تا به کمک آنها مفاد استعمالیِ آیات را به دست آورد، ولی مفسر نمی تواند و نباید در این مرحله متوقف شود، بلکه این مرحله مقدمه برای رسیدن به مراد جدی خدای متعال است و برای دستیابی به آن باید اصول و ضوابط عقلایی محاوره را که انسان ها بر پایة آنها سخنانشان را القا و سخنان دیگران را فهم می کنند بشناسد و با به کارگیری آنها به مراد الهی دست یابد.
این اصول و ضوابط در مباحث الفاظ دانش اصول بررسی می شود. دانش اصول در دامن فقه پدید آمد و قوانین عامی برای فهم منابع فقهی است، با این حال بخشی عظیمی از آن در حقیقت قواعدی برای فهم هر متنی است. اصول لفظیه همچون اصالة الظهور، اصالة عدم القرینه و اصالة الحقیقه نمونه ای از این اصول اند که باید در فهم آیات مورد توجه قرار گیرند. نیز ظهور صیغة امر، صیغة نهی و غیر این دو ـ که در اصول به اثبات می رسند ـ ضوابطی هستند که در فهم قرآن به کار می آیند. نیز بخشی از علم اصول که مربوط به جمع سخنانِ به ظاهر متعارض است و راه های عرفی آن را بیان می کند، در فهم آیات قرآن و جمع آیات به ظاهر متعارض نقش مهمی ایفا می کند.
بخش اعظمی از مطالب کتاب های روش شناسی تفسیر در حقیقت تطبیق مباحث اصولی بر نمونه های قرآنی است که البته با نگاهی گسترده ـ نه منحصر به آیات فقهی ـ بیان می شود؛ گو اینکه برخی از اصول و ضوابط مربوط به فهم قرآن که در کتاب های اصول چندان توجهی به آنها نشده نیز کانون بررسی قرار می گیرد. برای نمونه در روش شناسی تفسیر بر قاعدة «در نظر گرفتن قرائت صحیح آیات» تأکید و راه های دست یابی به قرائت صحیح بیان می شود، ولی در دانش اصول بحثی روشن و مستقل در این باره وجود ندارد.
دانستن این اصول و ضوابط از پیش دانسته های ضروری تفسیر قرآن شریف است و از این رو بر مفسر قرآن لازم است تا حد کافی با بحث های دانش اصول و ضوابطی که در آن برای فهم متون منقح شده است آشنا باشد. در کتاب های کلاسیک علوم قرآن یکی از دانش های پیش نیاز تفسیر، اصول فقه شمرده شده است. پس این بخش از پیش دانسته ها نقش روشی در تفسیر ایفا می کنند و روش درست تفسیر را در اختیار مفسر قرار می دهند.
4. قرینه بودن برای فهم آیات
یکی از قواعد تفسیر این است که مفسر باید تمام قرائن اعم از قرائن پیوسته و ناپیوسته را در تفسیر آیات لحاظ کند؛ چراکه عقلا در محاورات خود تمام آنچه را مقصودشان است با الفاظ به شنونده منتقل نمی کنند، بلکه بر قرائن شناخته شده برای وی تکیه کرده و آنها را نیز در ادای مقصود خود به کار می گیرند. برخی از پیش دانسته های مفسر از قرائن آیات الهی به شمار می آید و بر اساس قاعدة مذکور باید حتماً در تفسیر دخالت کنند و اگر مفسری به آنها اعتنا نکند، در حقیقت برخی از اموری را که دال بر مقصود خداست لحاظ نکرده است.
بدیهیات عقلی و معارف نظری قریب به بدیهی از جملة قرائن پیوستة آیات اند و لازم است آیات بر اساس آنها معنا شوند. وجه اعتبار و لزوم لحاظ معارف بدیهی و قریب به بدیهی در تفسیر این است که در محاورة عقلا آنها به عنوان قرینه لحاظ می شوند و انسان ها بر پایة آنها با دیگران سخن می گویند و سخن دیگران را می فهمند و از آنجا که روش قرآن در انتقال مطالب همان روش محاورة عقلاست، باید ضوابط عقلایی گفت وگو و فهم، در تفسیر قرآن نیز در نظر گرفته شود.
یافته های قطعیِ عقلی نیز از جملة قرائن ناپیوستة فهم قرآن است و لحاظ آن در تفسیر ضرورت دارد.
قرینه قرار دادن دریافت های قطعیِ عقلی در تفسیر در نزد مفسران اسلامی امری پذیرفته شده است. برای نمونه مرحوم فیض کاشانی در ارزیابی تفاسیر رواییِ پیش از خود، یکی از نواقصی که ذکر می کند این است که در آنها مطالبی ذکر شده که خلاف آن در عقل ثابت شده است. این عبارت بیانگر ضرورت هماهنگی تفسیر با دریافت های عقلی است. قرینه بودن یافته های قطعیِ عقلی تا حدی مسلّم بوده است که برخی از مفسران، فقط براهین قطعی عقلی را مجوزی برای دست برداشتن از معنای ظاهری آیات برشمرده اند. برای نمونه ابو حیان اندلسی بر آن است که برای حمل لفظ بر معنی مرجوح و مقدم داشتن آن بر معنای راجح به دلیل نیاز است و چنین امری جز به وساطت دلالت عقلی قطعیِ حاصل نمی شود.
از جمله مواردی که باید بدیهیات و برهان های قطعی در فهم آیات به کار گرفته شود، تشخیص نوع إسنادهای آیات است. در علوم بلاغی بیان شده است که إسناد گاه حقیقی است؛ یعنی فعل به فاعلِ حقیقی یا نائب فاعلِ حقیقی نسبت داده می شود، ولی در مواردی اسناد به فاعل یا نائب فاعلِ غیر حقیقی است که آن را مجاز در إسناد می نامند. مثلاً در آیاتی که برخی اوصاف انفعالی به خداوند نسبت داده شده است، با توجه به برهان قطعی عقلی مبنی بر راه نداشتن تغییر حالت در خدای متعال، آن اوصاف را باید به گونه ای معنی کنیم که لازمه اش تغییر در خداوند نباشد. مانند آیة 26 سورة بقره که استحیا را به خداوند نسبت داده، می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْی أَن یَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» که با توجه به برهان مذکور مفسران مسلمان این آیه را از ظاهرش منصرف کرده و استحیا را در مورد خداوند به امتناع و مانند آن معنی کرده اند. امین الاسلام طبرسی در بیان معنای عبارت مزبور می نویسد: «إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی» یعنی فروگذار نمی کند و گفته شده یعنی امتناع نمی ورزد. وی سپس تناسب معنای استحیا و ترک و امتناع را بدین گونه بیان می کند که نتیجة استحیا و خجل بودن از چیزی، ترک و امتناع از آن است. مرحوم بلاغی نیز استحیا را به ترک معنی کرده است. سید عبد الحسین طیب تمام صفات انفعالی منسوب به خداوند در قرآن را به معنی صدور آثار آنها از خداوند می داند و چنین می نویسد: «حیا در مورد خداوند مانند سایر صفات انفعالی به معنی صدور آثار آن است؛ زیرا تأثر برای خداوند محال است، چون ذات مقدس او محل حوادث و عوارض و تأثرات واقع نمی شود».
در آیات متشابه نیز به طور کلی در نیل به معنای صحیح آنها توجه به دریافت های عقلی و تأویل آیات به گونه ای که با آنها سازگار افتد، امری ضروری است. بدیهیات عقلی و براهین قطعی در تشخیص مجازهای غیر مرسل و نیز ایجاز در حذف نقش مؤثری دارند.
در تفاسیر اسلامی دریافت های قطعیِ عقلی دلیلی برای دست کشیدن از ظاهر آیات تلقی شده است. با مروری بر تفاسیر مسلمانان به موارد و نمونه های متعددی از این امر دست می یابیم.
برخی از یافته های فلسفی نتایج براهین فلسفی و عقلی پیچیده ای هستند که برای همگان قابل درک نیستند. اینها خود دو نوع اند: برخی از آنها بین متخصصان علوم عقلی مسلّم است ولی دربارة برخی در بین خود فلاسفه نیز اختلاف هست. در صورت ناسازگاری علوم نظری فلسفی، به ویژه قسم دوم، با ظاهر آیات نباید دست از ظاهر برداشت و حداقل باید احتیاط کرد و گفت ظاهر آیات این است ولی با استدلال های فلسفی ما در فلسفه سازگار نیست، چراکه احتمال اشتباه در براهین مزبور منتفی نیست؛ چه بسا انسان به چیزی قطع پیدا کند و بر آن دلیل اقامه کند، ولی قطعش خلاف واقع و در مقدمات استدلالش به خطا رفته باشد.
برخی دربارة علوم تجربی نیز بین دست آوردهای قطعی و غیر قطعی علوم تفاوت گذاشته و یافته های قطعی علوم را ـ که در حقیقت از بدیهیات علوم به شمار می آیند ـ قرینة فهم آیات دانسته اند. ولی به نظر می رسد سخن گفتن از قطعیات در علوم تجربی بسیار مشکل است؛ چراکه علوم بر تجربه استوار است و با تجربه و استقرا نمی توان به قطع منطقی دست یافت، زیرا استقرای تام میسر نیست و استقرای ناقص هم که موجب قطع نمی شود. آری در موارد خاصی شواهد تجربی بر یک امر به قدری متکثر و متنوع است که نوعی یقین را نتیجه می دهد. چنین یافته هایی که به عنوان مثال مبتنی بر مشاهده است و با چشم مسلح و غیر مسلح رؤیت می شود، از جملة یقینیات است و باید در تفسیر آیات مورد توجه قرار گیرد و آیه به گونه ای که منطبق با آن است معنی شود و آن امر مشاهد به مثابة قرینه برای فهم آیه در نظر گرفته شود. فرضاً اگر دربارة جنین شناسی در آیات مطالبی ذکر شده باشد که با مشاهدات عینی با چشم مسلح و غیر مسلح رویان شناسان سازگار نباشد، راهی جز تأویل آیه به منظور انطباق با مشاهدات عینی وجود ندارد.
چنان که اشاره شد دست برداشتن از ظواهر آیات نیازمند قرینة قطعی است، ولی گاه در برخی تفاسیر نمونه هایی یافت می شود که به دلیل عدم اطلاعات کافی در موضوعی خاص آیه بر خلاف ظاهر حمل شده است تا به گونه ای با دانسته های مفسر منطبق شود؛ چنین کاری مصداق دخالت پیش دانسته های ظنی است. پیش دانستة علمی که رهاورد پیشرفت دانش های تجربی است می تواند در تأیید مفاد ظاهری آیات و نفی حمل آیات بر خلاف ظاهر در این گونه موارد نقش آفرین باشد. برای مثال خداوند دربارة نقش بادها در فرود آمدن باران می فرماید: «وَ أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَ مَا أَنتُمْ لَهُ بخَِزِنِینَ»(حجر: 22). لواقح جمع لاقح به معنای باردار است. ولی برخی از مفسران از آنجا که معنای صحیحی برای باردار بودن ابرها تصور نمی کردند، بر خلاف لغت، «لاقح» را به ملقِّح معنا کرده اند. بعید نیست که حتی منشأ نظر برخی از لغت شناسان که بارداری ابرها را این گونه معنی کرده اند که بادها حامل رطوبت اند و آن را در ابرها می ریزند و پس از آنکه آب زیادی در ابرها جمع شد به صورت باران بر زمین می بارد نیز همین نکته باشد. ولی با تحقیقات علمی جدید معلوم شده که بادها حامل بار الکتریکی هستند و وقتی به ابرهای باران زا برخورد می کنند، نقش کاتالیزر را بازی کرده، موجب نزول باران از ابرها می شوند. با این کشف علمی تصوری درست از باردار بودن ابرها و نیز نقش آنها در ریزش باران از آسمان به ذهن می آید و حداقل دیگر ضرورتی برای حمل آیه بر خلاف ظاهر معنای لغوی «لاقح» باقی نمی ماند. تعجب این است که برخی از مفسران بزرگ ملقِّح بودن بادها را به بار دار شدن گیاهان به وسیلة بادها از طریق جابه جا کردن گرده های نر و ماده گیاهان معنا کرده اند که با جملة بعدی که با فای تفریع می فرماید: «فأنزلنا من السماء ماء» هیچ تناسبی ندارد، هرچند تأثیر بادها در لقاح گیاهان فی حد نفسه امری درست است.
5. شناساندن فضای نزول آیات
آیات قرآن در اوضاع فرهنگی و زمانی و مکانی ویژه ای نازل شده است و از آنجا که قرآن در ارتباط با حوادث روزگار نزول است، نزول برخی از آیات آن علاوه بر آنکه دارای زمینة کلی نزول یعنی هدایتگری است، عوامل و زمینه های خاصی نیز در نزول آنها مؤثر بوده است. به مجموع شرایط و حوادث پیرامونی نزول قرآن «فضای نزول» اطلاق می شود.
فضای نزول آیات از جملة قرائن پیوستة غیر لفظی است که شناخت آن در مواردی برای دستیابی به معنی صحیح آیات و در مواردی برای دستیابی به بصیرت بیشتر دربارة آیات لازم است. مفسران و دانشمندان علوم قرآن از دیرباز به نقش فضای نزول در تفسیر آیات توجه کرده اند. برای نمونه زرکشی و سیوطی در بحث اسباب نزول بخشی را به بیان فواید شناخت اسباب نزول اختصاص داده و شناخت معنای آیه و زایل شدن اشکال در فهم آن را یکی از این فواید شمرده اند.
آگاهی از تاریخ اسلام در تفسیر آیاتی از قرآن که دربارة «جنگ و غزوات یا گفت وگو با منافقین و صحابه است.. . شرط [فهم و تفسیر] آن دسته از آیات قرآن است و اگر کسی از آنها آگاهی نداشته باشد، نمی تواند آن دسته از آیات قرآن را به صورت روشن تفسیر کند». عبده تفسیر را ذو مراتب دانسته که برای رسیدن به مرتبه علیای آن، دانستن معانی واژه ها و قواعد ادبی کافی نیست، بلکه باید فرهنگ عصرنزول را شناخت، سیرة پیامبر و اصحابش را دانست و برای آنکه قرآن بیانگر احوال بشر و طبایع وی و سنن الهی در مورد بشر است و مواردی از سرگذشت پیشینیان را در این باره بیان کرده، باید احوال بشر را در طول تاریخ شناخت تا به مراتب بالای فهم آیات مرتبط با آنها نایل آمد. برای نمونه شناخت سبب نزول آیة «إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَائرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَن تَطَوَّعَ خَیرًْا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ»(بقره: 158) مفسر را بدین امر آگاه می سازد که این آیه شریفه در صدد دفع توهم حضر سعی بین صفا و مروه نازل شده و با آنکه در آن تعبیر «لاجناح» که دال بر جواز است به کار رفته، منافاتی با وجوب مستفاد از ادلة دیگر ندارد. نیز با توجه به فرهنگ حاکم و جاری عرب در حج گزاری می توان به مقصود خدای متعال از «وَ لَیْسَ الْبرُِّ بِأَن تَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَ لَکِنَّ الْبرَِّ مَنِ اتَّقَی وَ أْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(بقره 189)پی برد و مراد از نفی نیکو بودن وارد شدن به خانه ها از پشت آنها را فهمید.
آگاهی از فضای نزول آیات از سنخ آگاهی های تاریخی است و از طریق روایات بیانگر اسباب نزول و متون تاریخی بیان کنندة فرهنگ عصر جاهلی قابل شناخت است و بر مفسر لازم است عناصر مزبور را بشناسد تا آنها را به مثابه قرائن فهم آیات به کارگیرد. بنابراین پیش دانسته هایی که شناسانندة فضای نزول آیات اند، از پیش دانسته های ضروری تفسیر به شمار می آیند.
در مقام ارزیابی تفاسیر نیز می توان به مواردی دست یافت که مفسری با احاطه بر فضای نزول، تفسیر یا تفاسیر دیگر را به سبب توجه نکردن به آن نقد کرده است. برای نمونه واحدی از قتاده نقل کرده که آیة «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَن یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعَی فی خَرَابِهَا أُوْلَئکَ مَا کاَنَ لَهُمْ أَن یَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائفِینَ لَهُمْ فی الدُّنْیَا خِزْی وَ لَهُمْ فی الاَْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ»(بقره: 114) به تخریب بیت المقدس به دست بخت النصر که مسیحیان وی را در این کار یاری رساندند اشاره می کند. محمد جواد بلاغی با توجه دادن به اینکه بخت النصر حدود ششصد سال قبل از مسیح می زیسته، آن را مردود دانسته و از این قبیل تفاسیر با تعبیر تفاسیر عجیب و غریب نام برده است.
نکتة شایان توجه آن است که در شناخت فضای نزول، احراز اعتبار داده های تاریخی و روایاتِ بیانگر آن ضرورت دارد؛ مگر آنکه آیات شریفه و ظرایف آن، مؤید آن شأن نزول باشد و فضای نزول صرفاً نقش منبّه را بازی کند. بنابراین در غیر مورد اخیر، تنها، پیش دانسته هایی که اعتبارشان احراز شده باشد می توانند مفسر را در شناخت فضای نزول آیات یاری برسانند.
6. شناساندن فضای سخن
هر سخن، گوینده ای دارد که در پی بیان مقصود خویش است؛ مخاطبی دارد که گوینده با وی سخن می گوید و موضوعی دارد که دربارة آن است. شناخت ویژگی های سه محور یاد شده تأثیر به سزایی در فهم سخنان افراد دارد و به مثابة قرینه سخن باید مورد توجه قرار گیرد. علاوه بر سه امر یاد شده شناخت لحن سخن و مقام سخن نیز در فهم مقاصد گویندگان و نویسندگان نقشی مهمی ایفا می کنند. مجموع ویژگی های گوینده و مخاطب و موضوع و نیز لحن و مقام سخن را فضای سخن می گویند.
فضای سخن از قرائن پیوستة غیر لفظی کلام محسوب می شود و توجه به آن در شناخت معنای متن ضروری است. برخی از دانسته های پیشین مفسر مربوط به فضای سخن است. برای مثال برخی از ویژگی های خدای متعال در علم کلام به اثبات می رسد؛ نیز برخی ویژگی های انبیا ـ که خدای متعال در مواردی خطاب به ایشان مطالبی بیان کرده ـ در علم کلام مطرح می شود. دانستن ویژگی های خدای متعال و نیز پیامبران الهی، نه آنکه ضرری به تفسیر قرآن نمی زند، بلکه برای تفسیر لازم است.
اینک نمونه هایی از آیات که لحاظ ویژگی مخاطب قرینه است بر معنای آنها: خدای متعال در برخی از آیات خطاب به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به ایشان نسبت هایی می دهد که معنای ابتدایی آنها با مقام آن حضرت سازگار نیست. مثلاً خداوند خطاب به ایشان می فرماید: «فَإِن کُنتَ فی شَکٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ فَسَْلِ الَّذِینَ یَقْرَءُونَ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکَ لَقَدْ جَاءَکَ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْترَِینَ»(یونس: 94) اگر این آیة شریفه خطاب به فردی معمولی بود که تردید وی دربارة مطالبی که برایش بیان شده امری مردود نبود، آیه را بر ظاهرش حمل می کردیم؛ ولی از آنجا که مخاطب آیة شریفه پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است و با شناختی که از ایشان داریم می دانیم برای آن حضرت هیچ شکی در آنچه برایشان از سوی خدای متعال نازل شده وجود نداشته ـ و اساساً با توجه به اینکه وحی از سنخ اموری نیست که گیرندة آن در حقانیت آن شک کند ـ دست از ظاهر آیه برمی داریم و می گوییم هرچند به ظاهر خطاب متوجه آن حضرت است، در حقیقت مقصود ایشان نیست، بلکه مقصود کسانی هستند که در حقانیت آنچه بر پیامبر نازل می شود تردید دارند و خدای متعال در حقیقت دلیلی بر حقانیت معارف وحیانی برای منکران آن اقامه کرده است و به اصطلاح خطاب به آن حضرت از باب «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» (به تو می گویم تا همسایه بشنود؛ به در می گویم دیوار بشنود) است. آنچه باعث شد دست از ظاهر این آیه برداریم شناختی بود که از پیامبر اکرم داشتیم؛ چراکه خدای متعال در این فضا سخنش را القا فرموده است. در نظر گرفتن و کاربست این پیش دانسته ها در تفسیر ضروری است. همچنین لازم است در تفسیر آیات به شناخت هایی که دربارة موضوع آنها داریم، به مثابة عنصری از عناصر شکل دهنده به فضای سخن توجه کنیم.
بر این اساس، در آیاتی که دربارة پیامبران الهی سخن گفته شده است، در نظر گرفتن ویژگی های آنان ـ که برخی از آنها در کلام به اثبات می رسد ـ ضروری است. از این رو آیاتی را که ظاهر آنها با مقام عصمت ایشان منافات دارد باید با دقت بیشتری بررسی کرد و به معنی درست آنها پی برد و اگر ظاهر آیه ای با ویژگی پیامبران سازگار نبود، باید آنها را به گونه ای که با این ویژگی ها سازگار باشد معنی کرد. کتاب های مربوط به تنزیه پیامبران و تفسیر آیات موهم عدم عصمت ایشان به گونه ای که با عصمت پیامبران سازگار افتد، برخاسته از توجه به ویژگی عصمت پیامبران است.
7. مسئله سازی و گسترش زاویة دید
قرآن کریم دریای کران ناپیدایی است که درهای گران بهایی در خود نهفته دارد؛ کتاب هدایت است و انسان را به بهترین طریق هدایت می کند. ولی آیا با تکیه بر مدلول های مطابقی و التزامیِ روشن می توان به آموزه های قرآن کریم در زمینه های مختلف دست یافت؟ آیا به صرف دانستن علم لغت و صرف و نحو و شناخت ضوابطی که در دانش اصول ارائه شده است می توان به معارف قرآن در زمینه های علوم انسانی همچون روان شناسی، جامعه شناسی و غیر آن دست یافت؟
بدون شک اگر مفسر در زمینه ای خاص که در قرآن کریم در آن زمینه سخن گفته شده تخصص و اطلاعات مناسب داشته باشد، پرسش های فراوانی برایش مطرح می شود که در استنطاق آیات آن را به کار می بندد و به مطالبی دست می یابد مفسر دیگر که اساساً توجهی به آن مباحث نخواهد کرد. یکی از وجوه تأثیر پیش دانسته های محتوایی در تفسیر آیات این است که ذهن مفسر را پر از سؤال کرده، زمینة استنطاق آیات و دستیابی به آموزه های سطوح پنهانی و دقایق و ظرایف آیات را برای مفسر فراهم می آورد. در عمل نیز این تفاوت را در تفاسیر موجود ملاحظه می کنیم؛ مفسری که با اطلاعات فلسفیِ پیشین به سراغ قرآن رفته، زمینة توجه به مباحثی برایش فراهم شده که دیگری هیچ توجهی به آنها نکرده است و مفسری که با اطلاعاتی در زمینة روان شناسی و با ذهنی آکنده از پرسش های ناظر به ساحت های این دانش به سراغ قرآن کریم رفته مطالبی از آیات استخراج کرده که برای دیگری این امر میسر نشده است. دانش های پیشین ظرفیت فکری مفسر را فزونی می بخشد و قابلیت وی را برای دریافت مطالب بیشتری از آیات فراهم می آورد.
برای نمونه مرحوم علامه طباطبایی ذیل آیة «وَ إِن مِّن شیْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائنُهُ وَ مَا نُنزَِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»(حجر: 21) بحث مفصلی دربارة مراتب هستی طرح و با استناد به تعابیر آیه و آیات دیگر قرآن از این آیه شریفه استفاده کرده هر چیزی که در عالم مشهود است، خزائنی در عوالم بالاتر دارد. و نسبتِ هر مرتبة زیرین در مقایسه با عالم فوق این گونه است که آنچه در عالم زیرین است، تنزل یافتة عالم برین می باشد و عالم برین نسبت به عالم زیرین از توسعة بیشتری برخوردار است، به گونه ای که محدودیت های موجود در عالم زیرین در آن نیست.
به نظر می رسد اگر اطلاعات فلسفی مرحوم علامه دربارة مراتب هستی و رابطة آنها نبود، توجه ایشان به این نکات جلب نمی شد تا بخواهند دربارة آنها تأمل کنند و در پی بررسی آیة شریفه از این منظر باشند. نیز استاد مصباح یزدی در آغاز بحث خداشناسی در قرآن به تقسیم شناخت به شناخت شخصی و شناخت کلی و تبیین هر یک پرداخته اند. ایشان بعد از این دسته بندی به این نکته می پردازند که وقتی از شناخت خدای متعال سخن می گوییم نیز دو نوع شناخت دربارة حق تعالی مطرح است: شناخت حضوری که امری شخصی است و شناخت کلی که با مفاهیم عقلی حاصل می شود. ایشان در ادامه وجه توجه دادن به این دسته بندی را این گونه بیان می کنند که «توجه به این نکته، ذهن ما را از پیشداوری در بارة آیات خداشناسی مصون می دارد که نسنجیده همة آنها را حمل بر شناخت کلی و عقلانی نکنیم». این بیان به وضوح نشان می دهد که آگاهی های معرفت شناختی چگونه زاویة دید را گسترش می دهد و انسان را به دقت و تأمل بیشتر دربارة آیات مربوط به خداشناسی رهنمون می شود تا همة آنها را به شناخت های کلی و عقلی حمل نکند.
به نظر می رسد آگاهی مرحوم علامه طباطبایی از روایات نیز در بسیاری از موارد چنین نقشی را ایفا کرده است. به باور ایشان قرآن، خود لسان دارد و مطالبش را خود بیان می کند و اینکه اخباریان روایات را لسان قرآن دانسته و گفته اند «قرآن را به غیر بیان معصوم نمی توان فهمید»، اشتباه است؛ با این حال علامه در مرحلة عمل، پیش از تفسیر، روایات را ملاحظه کرده و برایشان افق های نوی گشوده شده و با آن زاویة دید به تفسیر آیات پرداخته اند؛ به ویژه در مباحث مربوط به امامت و ولایت به یقین ایشان با زاویة دیدی که از روایات برایشان حاصل شده به فهم و تفسیر آیات مرتبط با آن اقدام کرده اند. در اینجا به بیان یک مثال که بیانگر این امر است بسنده می کنیم.
خدای متعال در آیة 73 از سورة انبیاء دربارة حضرت ابراهیم و حضرت یعقوب و حضرت اسحاق علیهم السلام می فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ، وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِین». علامه طباطبایی بر آن است که وحی در آیة مزبور وحی تشریعی نیست؛ یعنی با این وحی اموری که خیر هستند برای ایشان شناسانده نمی شود، بلکه وحی در آیة مزبور وحی تسدیدی است؛ به این معنی که ایشان با نیرویی ربانی که در وجودشان نهاده شده است و آنها را به نیکی ها فرامی خواند، توفیق عملی بر خیرات می یابند. علامه در مواردی این تسدید را به روح قدسی که پیامبران از آن برخوردارند مستند می سازند و برخورداری از همین روح قدسی را منشأ عصمت معرفی می کنند.
به نظر می رسد تبیین علامه از وحی در آیة پیش گفته متأثر از روایاتی است که روح را فرشته ای اعظم از جبرئیل و میکائیل معرفی می کنند که به همراه ائمه علیهم السلام است و ایشان را بر کارهای شایسته موفق می دارد. مرحوم کلینی این روایات را در بابی مستقل با عنوان «باب الروح التی یسدد الله بها الائمة علیهم السلام» ذکر کرده است. جالب اینکه عنوانی هم که علامه برای این قسم از وحی انتخاب کرده، دقیقاً برگرفته از این روایات است؛ چراکه در آیة مورد نظر هیچ تعبیری وجود ندارد که بتوان از آن این عنوان را اخذ کرد.
توجه به این مطلب ضروری است که هرچند طرح پرسش و با ذهنی پر سؤال به سراغ متن رفتن موجب غنای تفسیر می شود، اما این بدین معنی نیست که اگر کسی بدون سؤال سراغ قرآن برود هیچ چیز از آن نمی فهمد. چراکه قرآن سطوح معنایی متعددی دارد و کسی که با اطلاعات ادبی و لغوی کافی به سراغ قرآن برود، حتی اگر به این منظور باشد که قرآن را بشناسد و هیچ اطلاعی از معارف آن نداشته باشد و هیچ پرسشی هم برای وی مطرح نباشد، فهمی برایش حاصل خواهد شد؛ البته فهمی که برخاسته ازسطوح روشن مدلول های مطابقی و تضمنی و حداکثر التزامی است و چنین فردی به ویژه اگر دقت کافی نداشته نباشد، به مراتب بالای فهم و دقایق و ظرایف و اشارات کلام دست نخواهد یافت.
8. تأیید و تبیین محتوای آیات
یکی دیگر از کارکردهای دانسته های پیشین در تفسیر این است که مفسر می تواند از آنها برای تأیید مطالبی که بر اساس اصول و ضوابط تفسیر از آیات فهمیده، بهره بگیرد؛ چنان که می تواند از دانسته های پیشین در تبیین آنچه خدای متعال بیان کرده، بهره ببرد.
یکی از وجوه اعجاز قرآن، «اعجاز علمی» است؛ به این معنی که در قرآن شریف به مطالبی علمی اشاره شده که در عصر نزول قرآن اطلاعی از آن نداشتند. در این گونه آیات لازم است مفسر از یافته های علوم مطلع باشد؛ زیرا از آنجا که این امور معمولاً
به صورت اشاره در لابه لای آیات بیان شده، با پیشرفت علوم راز و رمزهای
آنها بازگشوده می شود. این موارد در حقیقت اشارات علمی قرآن است که شاید تا علوم در آن زمینه ها به چیزی دست نیافته باشند اساساً آن امر از اشارات قرآنی به ذهن انسان نرسد یا آنکه برای انسان به صورت مجمل باقی بماند، ولی با کشف های علمی راز آن اشارات گشوده می شود. استاد معرفت یکی از نمونه های اشارات علمی قرآن را چنین بیان می کند:
خدای سبحان می فرماید: «فَمَن یُرِدِ اللَّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشرَْحْ صَدْرَهُ لِلْاسْلَامِ وَ مَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یجَْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فی السَّمَاءِ کَذَالِکَ یجَْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلی الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ»(انعام: 125)عـبارت «کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فی السَّمَاءِ» یک تشبیه است؛ یعنی کسی که مورد غضب الهی قرار می گیرد و خـداوند عنایت خویش را از وی دریغ می دارد و او را در وادی ضلالت رها می سازد, و او مانند کسی است که با سختی و دشواری راه آسمان را صعود می کند. چنان زندگی بـر او سخت و دشوار می گردد و خود را در تنگنا وفشار می بیند که راه تنفس بر او تنگ می گردد و بیچاره می شود. اکـنـون این چگونه تشبیهی است؟ مگر کسی که راه آسمان را طی می کند دچارسختی و دشواری می گردد؟
مفسرین پیشین، چون از فشار هوا بر بدن انسان آگاهی نداشتند، و مقابله آن را با فشار خون از داخـل بدن نمی دانستند, راه های مختلفی برای تفسیر آیه وتوجیه این تشبیه ارائه داده اند. ولی امروزه، بر اثر اکتشافات علمی و پی بردن به بسیاری از اسرار طبیعت و جهان هستی، این معما به خوبی حل شده است.
دربارة تأثیر پیش دانسته ها در تبیین محتوای آیات تذکر این نکته لازم است که آنچه تفسیر برآن صدق می کند، بیان مفاد استعمالی و کشف مراد جدی است. برای مثال وقتی خداوند می فرماید: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»(انبیاء: 22) در صدد بیان اصل ملازمه بین وجود آلهه غیر خدا و فساد آسمان و زمین است و تبیین آن با بهره گیری از دانسته های پیشین تفسیر محسوب نمی شود، ولی از آنجا که معمولاً مفسران در این موارد ساکت نمی نشینند و خود را موظف به تبیین مطالبی می دانند که قرآن بیان کرده و در این امر پیش دانسته های مفسران نقشی اساسی دارد، از نقش پیش دانسته ها در تبیین محتوای آیات سخن می گوییم هر چند به این نکته توجه داریم که این تبیین ها تفسیر نیستند.
از آنجا که قرآن کریم دربارة موضوعات متنوعی سخن گفته است و از سوی
دیگر پیش دانسته های همة مفسران یکسان نیست و از پیش دانسته های ضروری
برای تفسیر که بگذریم، همة مفسران در تمام زمینه های دانش بشری تخصص ندارند، فی المثل یکی اهل فلسفه است و یکی اهل عرفان و دیگری اطلاعاتی در زمینة
دانش روان شناسی دارد، به صورت طبیعی هر مفسری به تناسب تخصص خود می تواند در مواردی که محتوای آیات با دانسته های پیشینش تناسب داشته باشد، از آنها برای تبیین محتوای آیات استفاده کند؛ گو اینکه اگر مفسر بکوشد تبیین های مبتنی بر
علوم پیشین خود را در مرتبة متأخر از تبیین های مستفاد از آیات دیگر قرار دهد، کار بسیار شایسته ای است. برخی مفسران همچون علامه طباطبایی تا حد ممکن این راه را پیموده و تبیین های فلسفی، اجتماعی و غیره ای را که از آیات ارائه کرده اند از بخش تفسیر جدا ساخته اند.
برخی از دانشمندان علوم قرآن و تفسیر از نقش «بعضی از مسائل فلسفی و علمی» در روشنی بخشیِ بیشتر به معنای آیه سخن گفته و آیاتی را به عنوان نمونه ذکر کرده اند.
در ادامه مواردی از استفاده های تأییدی و تبیینی از دانسته های پیشین در تفاسیر را بیان می کنیم.
قرآن آفرینش موجودات زنده را از آب می داند و در علوم تجربی هم این حقیقت به اثبات رسیده است. علامه طباطبایی ذیل آیة «وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کلَّ شیءٍ حَی أَ فَلا یُؤْمِنُونَ»(انبیاء: 30) می نویسد: ظاهر سیاق آیه این است که «جَعَل» در این آیه به معنای خلق است و «کلَّ شیءٍ حَی» مفعول آن می باشد و مراد خداوند این است که آب دخالتی تام در وجود موجودات دارای حیات دارد؛ چنان که در آیه ای دیگر فرموده است: «وَ اللَّهُ خَلَقَ کلَُّ دَابَّةٍ مِّن مَّاءٍ» (نور: 45) ایشان در ادامه پس از بیان اینکه قرار گرفتن این آیه در سیاق آیاتی که نشانه های محسوس را برمی شمرد موجب انصراف «کلَّ شیءٍ» به غیر ملائکه و امثال ملائکه است، می نویسد: «و قد اتضح ارتباط الحیاة بالماء بالأبحاث العلمیة الحدیثة».
علامه طباطبایی ذیل برخی از آیات پس از بیان انطباق آنچه آیه بدان دلالت دارد با یافته های جدید علمی و با توجه دادن بر آگاه نبودن پیشینیان از آنها، اخبار قرآن از حقیقت علمی مورد نظر را از مصادیق اعجاز برمی شمارد. برای نمونه ایشان ذیل آیة «وَ أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَ مَا أَنتُمْ لَهُ بخَِزِنِینَ»(حجر: 22) منشأ جوی داشتنِ آب های زمین که فقرة دوم آیه بر آن دلالت می کند و نقش وزن در روییدن نباتات را که مفاد آیة «وَ أَنبَتْنَا فِیهَا مِن کلُِّ شیْءٍ مَّوْزُونٍ»(حجر: 19) است و قرآن پیش از دست یابی بشر به آنها بیانشان کرده، تالی تلو معجزه بلکه عین معجزه شمرده است.
موضوع زوجیت گیاهان، بازگشودن آسمان و زمین، تودة گازی بودن کرات و غیره که تقریباً از ظاهر آیات به دست می آیند و علوم تجربی نیز بدان اذعان دارد، از همین قبیل است. دست نیافتن به این حقایق در دوران گذشته موجب گشته در مواردی آیات را به گونه ای دیگر و در حقیقت خلاف ظاهر معنا کنند. مثلاً در آیاتی که زوجیت گیاهان مطرح شده، زوج را به اصناف مختلف یک گیاه معنا کرده اند.
علامه طباطبایی در مواردی براهین قطعی را به عنوان مؤید آنچه از آیه استفاده کرده، قرار داده اند. برای نمونه ایشان ذیل آیة «وَ لَمَّا جَاءَ مُوسی لِمِیقَاتِنَا وَ کلََّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنی أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانی وَ لَاکِنِ انظُرْ إِلی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانی...»(اعراف: 143) با استناد به آیات دربارة عدم امکان رؤیت بصری خداوند سخن گفته و در ادامه براهین عقلی را مؤید آن قرار داده، چنین نوشته است: «فهذا ما یبینه کلامه سبحانه و یؤیده العقل بساطع براهینه».
خدای متعال در قرآن شریف در مواردی دربارة اعتقادات براهینی را ذکر کرده است که اگر مفسری از اصول و ضوابط منطقی و فلسفی مطلع باشد، آنها را به وجهی نیکو می تواند توجیه کند. برای مثال خدای متعال در اثبات توحید در الوهیت به عدم فساد زمین و آسمان اشاره کرده و به نحو قیاس استثنایی فرموده است: «لَوْ کاَنَ فِیهِمَا ءَالهَِةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ»(انبیاء: 22) کسی که از اطلاعات منطقی کافی برخوردار باشد می تواند به خوبی مقدمة مطوی این قیاس و نتیجة آن را شناسایی و شکل منطقی کامل آن را بیان کند. از سوی دیگر خداوند در این آیة شریفه به اصل ملازمه تعدد آلهه و فساد آسمان ها و زمین استدلال کرده، ولی این ملازمه تبیین نشده است و کسی که اطلاعات فلسفی داشته باشد، می تواند با استفاده از آنها ملازمة مزبور را تبیین کند. علامه طباطبایی لازمة تعدد الهه را تباین حقیقی و اختلاف ذاتیِ آنها دانسته که لازمه اش تباین در تدبیر است و لازمة اختلاف تدبیر نیز فساد است؛ چراکه تدبیر هریک تدبیر دیگری را تباه می کند و به این بیان ملازمه بین تعدد الهه و فساد آسمان و زمین را تبیین کرده است. نبودن فساد و وجود هماهنگی در تدبیر آسمان ها و زمین نیز امری است که دانش های تجربی می تواند مفسر را در نشان دادن آن به خوبی یاری کند. البته باید توجه داشت تبیینی که از آیه ارائه می شود، باید با ظاهر و الفاظ آیه منطبق باشد؛ از همین رو تلاش برای تطبیق برهان آیة مزبور بر برهان تمانع که در فلسفه اقامه شده، با مشکل مواجه است.
قرآن شریف در آیاتی مظاهر طبیعی را به عنوان «آیات» و نشانه های حق تعالی معرفی کرده است. برای نمونه خدای سبحان در آیة 164 سورة بقره می فرماید: «إِنَّ فی خَلْقِ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلَفِ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ الْفُلْکِ الَّتی تجْرِی فی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاس وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الأَرْض بَعْدَ مَوْتهَا وَ بَث فِیهَا مِن کلِّ دَابَّةٍوَ تَصرِیفِ الرِّیَح وَ السحَابِ الْمُسخَّرِ بَیْنَ السمَاءِ وَ الأَرْضِ لاَیَتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ». خدای سبحان در این آیة شریفه اختلاف شب و روز، جریان کشتی ها بر آب، فرود آمدن آب از آسمان(=باران)، و زنده شدن زمین با آن و پراکنده شدن گیاهان در زمین، گرداندن بادها، و ابرهای مسخر بین آسمان و زمین را به عنوان آیاتی برای گروهی که می اندیشند، معرفی کرده است.
یکی از کارکردهای پیش دانسته ها ی علمی شرح نظام دقیقِ حاکم بر هریک از این پدیده ها و بازگشودن آیه بودن آنهاست و هر کس بیشتر در این پدیده ها تأمل کند و به دقایق و ظرایف نظام حاکم بر آنها پی ببرد، بیشتر به آیه بودن آنها واقف می شود. مفسران مسلمان در محدودة اطلاعات خویش این امور را شرح داده اند. برای نمونه مرحوم علامه طباطبایی ذیل آیة مذکور با بهره گیری از علوم فلکی چگونگی ایجاد فصول سال و کم و زیاد شدن زمان شب و روز را با تفصیل بیان می کنند. ایشان در پایان این توضیح می نویسند: «و هذا کله مشروح مبین فی العلوم المربوطة بها». نیز ایشان با استفاده از تحقیقات و داده های علوم تجربی چگونگی شکل گیری ابرها و نزول باران از آسمان را شرح داده اند.
یادآوری این نکته ضروری است که در بیان داده های تجربی برای شرح آیه و نشانه بودن پدیده های طبیعی نباید از حد تعادل خارج شد و به گونه ای عمل کرد که تفسیر عملاً به بیان علوم تجربی تبدیل شود و شباهتش به کتابی علمی بیش از تفسیر گردد. برخی از تفاسیر مانند الجواهرِ طنطاوی در این زمینه راه افراط در پیش گرفته و به هر مناسبت اندکی کتاب را از تحقیقات دانشمندان علوم تجربی انباشته است.
چنان که نباید برای دستاوردهای علمی تا حدی اعتبار و ارزش واقع نمایی قائل شد که از مخالفت ظواهر قرآن با آنها بیمناک بود و بر اثر علم زدگی همة آیات علمی قرآن را بدون پای بندی به ظواهر و احیاناً نصوص قرآنی به گونه ای تفسیر کرد که با علوم ظنیِ تجربی سازگار افتد. مفسر باید هم در داده های علمی به دستاوردهای قطعی و دست کم اطمینان آور اعتماد کند و هم در تفسیر به قالب ها و عبارات قرآنی پای بند باشد و نیز در تفسیر واژگان قرآنی از معانی هنگام نزول عدول نکند که غفلت از موارد یادشده زمینه ساز تفسیر به رأی و انحراف از فهم درست آیات شریفه است.
نتیجه گیری
الف) پیش دانسته های مفسران از یک نظر به پیش دانسته های بدیهی و نظری تقسیم می شود. برای دست یابی به معلومات پیشینِ نظری ـ بر خلاف قسم نخست ـ تصور موضوع و محمول کافی نیست؛ بلکه با فکر و استدلال حاصل می شوند؛
ب) پیش دانسته های نظری به پیش دانسته های مبنایی، پیش دانسته های ابزاری، و پیش دانسته های محتوایی تقسیم می شوند؛
ج) پیش دانسته های محتوایی از منظری دیگر به پیش دانسته های هماهنگ با ظاهر آیات و پیش دانسته های ناهماهنگ با ظواهر آیات تقسیم می شوند؛
د) تأثیرهای موجه پیش دانسته ها در تفسیر عبارت اند از:
1. ابزار تفسیر آیات؛ پیش دانسته های ابزاری همچون قواعد ادبیات عرب چنین نقشی در تفسیر دارند و بدون آنها فهم مفاد استعمالی آیات میسر نیست؛
2. در اختیار نهادن مبانی تفسیر؛ بخشی از پیش دانسته های مفسر مبانی صحیح تفسیر را در اختیار مفسر قرار می دهند. این بخش از پیش دانسته ها در تفسیر ضروری هستند و بدون آنها تفسیر بر مبانی متقنی استوار نخواهد بود؛
3. در اختیار نهادن اصول و قواعد تفسیر؛ بخشی از پیش دانسته های مفسر، همچون اصول لفظی، قواعد لازم برای تفسیر را در اختیار مفسر قرار می دهند و بدون آنها مفسر قادر به فهم روشمند قرآن نخواهد بود؛
4. قرینه بودن برای فهم آیات؛ بخشی از پیش دانسته های مفسر همچون بدیهیات و قریب به بدیهیات عقلی و یافته های قطعی عقلی قرینة فهم آیات اند و برای فهم مقصود خداوند حتماً باید لحاظ شوند؛
5. شناساندن فضای نزول؛ یکی از قرائنی که مفسر باید در تفسیر آیات در نظر بگیرد، فضای نزول آیات است و بخشی از پیش دانسته ها مانند اطلاعات معتبر تاریخی فضای نزول آیات را روشن می کنند؛
6. شناساندن فضای سخن؛ فضای سخن نیز از قرائن فهم قرآن است و بخشی از پیش دانسته های مفسر فضای سخن همچون ویژگی های مخاطب آیه را در اختیار مفسر قرار می دهد و از این طریق در تفسیر نقش می آفریند؛
7. مسئله سازی و گسترش زاویة دید؛ بخشی از پیش دانسته های مفسر موجب پرسؤال شدن ذهن مفسر و گسترش زاویة دید وی می گردد و از این طریق زمینة استنطاقِ هر چه بیشتر آیات را فراهم می آورد؛
8. تأیید و تبیین محتوای آیات؛ بخشی از پیش دانسته های محتوایی مفسر منطبق با ظواهر قرآن است و مفسر در تأیید ظاهر آیات می تواند از آنها بهره بگیرد. نیز مفسر می تواند از برخی پیش دانسته های خود برای تبیین محتوای آیات استفاده کند.
منابع
ـ ابن تیمیه، احمد، مقدمة فی اصول التفسیر، بیروت، منشورات دار مکتبة الحیاة، بی تا.
ـ ابن عجیبه، احمد بن محمد، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق احمد عبدالله قرشی رسلان، قاهره، ناشر دکتر حسن عباس زکی، 1419 ق.
ـ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، الطبعة الثالثة، بیروت، دار صادر، 1414ق.
ـ ابوالفتوح الرازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، تحقیق محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1408 ق.
ـ ابوحیان الاندلسی، محمدبن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، تحقیق صدقی محمد جمیل، بیروت، دارالفکر، 1412ق ـ 1992م.
ـ بابایی، علی اکبر و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، زیر نظر محمود رجبی، تهران، سمت، 1379ش.
ـ البلاغی، محمد جواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسة البعثة، 1420 ق.
ـ البیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، تحقیق: محمد عبد الرحمن المرعشلی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418 ق.
ـ التبریزی الغروی، المیرزا علی، التنقیح فی شرح العروة الوثقی(الاجتهاد و التقلید)، تقریر لبحث السیدابو القاسم الموسوی الخویی، الطبعة الثالثة، قم، دار الهادی، 1410 ق.
ـ الجنابذی، الحاج سلطان محمد، بیان السعادة فی مقامات العبادة، الطبعة الثانیة، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1408ق ـ 1998م.
ـ جوادی آملی، عبدالله، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، قم، مرکز نشر اسراء، 1378ش.
ـ الخمینی، السید رو ح الله، الاجتهاد و التقلید، مؤسسة تنظیم و نشر آثار الامام الخمینی، 1418ق ـ 1376 ش.
ـ ـــــ ، الرسائل، قم، مؤسسة اسماعیلیان، 1385 ش.
ـ رجبی، محمود، جزوة درسی مبانی تفسیر، موجود در گروه تفسیر و علوم قرآن مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره علیه قم.
ـ ـــــ ، روش تفسیر قرآن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1383ش.
ـ رشیدرضا، محمد، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، بیروت، دار الفکر، ط. الثانیة، بی تا.
ـ الزرکشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالمعرفة، ط. الثانیة، 1415 ق ـ 1994 م.
ـ الزمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، قم، ادب الحوزة، بی تا.
ـ سبحانی، جعفر، و واعظی، احمد، «اقتراح هرمنوتیک دینی»، قبسات، ش 17، پاییز، 1379، ص 12ـ31.
ـ السید محمدباقر الصدر، دروس فی علم الاصول، مجمع الشهید الصدرالعلمی ط. الثانیه، 1408.
ـ السیوطی، جلال الدین عبد الرحمن، الإتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، منشورات الرضی ـ بیدار، ط. الثانیة، 1363 ش.
ـ الشیبانی، محمد بن حسن، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، تحقیق حسین درگاهی، تهران، بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، 1413 ق.
ـ الصادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، قم، فرهنگ اسلامی، ط. الثانیة، 1408 ق.
ـ الطباطبایی، السیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، ط. الخامسة، 1417ق.
ـ ـــــ، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی: مرتضی مطهری، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین، بی تا.
ـ الطبرسی، الفضل بن الحسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، تصحیح و تحقیق و تعلیق: السیدهاشم الرسولی المحلاتی و السید فضل الله الیزدی الطباطبایی، بیروت، دار المعرفة، ط. الثانیة، 1408 ق.
ـ الطوسی، محمدبن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، قم، مکتب الإعلام الاسلامی، 1409ق.
ـ طیب، سیدعبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلام، ط. الثانیة، 1378ش.
ـ الفراهیدی، خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین، قم، اسوه، 1414.
ـ الفیض الکاشانی، المولی محمدمحسن، کتاب الصافی فی التفسیر، تحقیق: السیدمحسن الحسینی الأمینی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1419ق ـ 1377ش.
ـ کاشانی، ملا فتح الله، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران، کتابفروشی محمدحسن علمی، 1336ش.
ـ کاشفی سبزواری، حسین بن علی، مواهب علیه، تحقیق: سیدمحمدرضا جلالی نائینی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات اقبال، 1369 ش.
ـ الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تعلیق، علی اکبر الغفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ط. الخامسة، 1363 ش.
ـ لاریجانی، صادق، معرفت دینی(نقدی بر نظریة قبض و بسط تئوریک شریعت)، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، 1370 ش.
ـ مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن (خداشناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی)، قم، مؤسسه در راه حق، 1367ش.
ـ ـــــ ، «منطق فهم قرآن»، قبسات، ش 18، زمستان، 1379، ص 27ـ35.
ـ معرفت، محمد هادی، «قلمرو معارف قرآن و ارزش فهم ما از قرآن» (گفتگو)، معرفت، ش 6، پاییز، 1372، ص 5ـ11.
ـ مکارم شیرازی، ناصر، «قلمرو معارف قرآن و ارزش فهم ما از قرآن» (گفتگو)، معرفت، ش 5، تابستان، 1372ص 4ـ9.
ـ الموسوی الخویی، السیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ط. الثالثة، 1394 ق.
ـ الموسوی السبزواری، سیدعبد الاعلی، مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه اهل بیت علیهم السلام، ط. الثانیة، 1409 ق.
ـ النیسابوری، محمود بن ابی الحسن، إیجاز البیان عن معانی القرآن، تحقیق: دکتر حنیف بن حسن القاسمی، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1415 ق.
ـ الواحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، تحقیق: بسیونی، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1411ق ـ 1991 م.
ـ واعظی، احمد، «قرائت پذیری دین»، قبسات، ش 18، زمستان، 1379، ص 59ـ73.